کد مطلب:129650 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:120

شهادت بریر بن خضیر همدانی
طـبـری از عـفـیـف بـن زهـیـر بـن ابـی الأخـنـس، از شـاهـدان قـتـل حـسـیـن (ع)، چـنـیـن نـقـل مـی كـنـد: «گـویـد: یـزیـد بـن معقل ـ از بنی عمیرة بن ربیعه، هم پیمان بنی سلیمه از عبد القیس ـ به میدان آمد و گفت: ای بریر بن خضیر دیـدی كـه خـداونـد بـا تـو چـگونه رفتار كرد؟ گفت: «به خدا سوگند كه او با من نیك رفـتـار كرد و تو را به شرّ گرفتار ساخت.» گفت: دروغ گفتی، در حالی كه پیش از ایـن از تو دروغی نشنیده ام. آیا به یاد می آوری كه من و تو میان قبیله بنی لوذان راه می رفـتیم و تو می گفتی: عثمان بن عفّان به خودش ستم كرد و معاویة بن ابی سفیان مردی گمراه و گمراه كننده بود؛ و پیشوای هدایت و حق، علی بن ابی طالب است؟

گـفـت: آری، گـواهی می دهم كه این نظر و گفتار من است. گفت: بنابراین من گواهی می دهـم كـه تـو از گـمـراهـانی. بریر گفت: آیا می خواهی كه دست از مبارزه بكشیم و مباهله كـنـیم و از خداوند بخواهیم كه دروغگو را لعنت كند و او را بكشد. سپس بیا تا مبارزه كنیم. آنـگاه به كناری رفتند و ایستادند و دستها را به آسمان بلند كرده و دعا كردند كه خداوند دروغگو را لعنت و راستگو، دروغگو را بكشد. آنگاه به یكدیگر حمله ور شدند. دو ضربت میان آن دو رد و بـدل شـد. یـزیـد بـن مـعقل ضربت سبكی به بریر زد كه كارگر نیفتاد. اما بریر چـنان ضربتی به او زد كه كلاهخودش را شكافت و در مغزش جای گرفت و چنان به زمین خـورد كـه گـویـی از كـوه افـتاده است. گویی هم اینك به چشم خود می بینم كه شمشیر بـریـر چـنـان در سـر او محكم شده بود كه با زور آن را بیرون آورد. آنگاه رضی بن مـنـقـذ عبدی حمله كرد و با بریر دست به گریبان شد. آن دو مدتی با یكدیگر جنگیدند، تـا آنـكـه بـریـر بـر روی سـیـنـه ی رضـی نـشـسـت و او فـریـاد بـر آورد: كـجـایـنـد اهل جنگ و دفاع؟!

گـویـد: كـعـب بـن جـابـر بـن عـمرو أزدی رفت تا به بریر حمله كند. من گفتم: این مرد بـریـر بـن خـضـیـر قاری است كه در مسجد به ما قرآن می آموخت. اما او بی توجه به این سخن،


حمله كرد و با نیزه به پشت بریر زد. بریر كه چنین دید، روی رضی زانو زد و صورتش را گاز گرفت و بینی او را كند. اما كعب بن جابر آن قدر با نیزه به بریر زد كه از روی رضی كنار رفت؛ و سپس با شمشیر او را كشت.» [1] .

ابن شهر آشوب نوشته است كه بریر پس از حر به میدان آمد و این رجز را می خواند:

من بریرم و پدرم خضیر است، شجاعی كه غرش او شیر را می ترساند.

اهل خیر، با نیكی من آشنایند. من شما را می زنم و هیچ زیانی در این كار نمی بینم. كار نیك از بریر این گونه سر می زند.

آن كسی كه او را كشت بحیر بن أوس ضبّی بود. [2] .

ولی شـیـخ صدوق نقل كرده است كه بریر پس از عبداللّه بن أبی عروه غفاری به میدان مـبـارزه رفـت؛ [3] كـه او خـود پـس از حبیب بن مظاهر به میدان رفت. بریر می گفت:


مـن بـریـرم و پدرم خضیر است، از كسی كه اهل خیر نیست، خیر مخواهید.

بریر پس از به هـلاكـت رسـانـدن سـی تـن از نـیـروهـای دشـمـن، خـود نـیـز بـه فـیـض شـهـادت نایل آمد. [4] .

در كـتـاب تـسـلیـة المـجـالس آمـده اسـت كه بریر به دشمن حمله می كرد و می گفت: «ای كـشـندگان امیرمؤمنان پیش آیید، ای كشندگان فرزندان بدریّون پیش آیید، ای كشندگان فرزندان و بازماندگان پیامبر (ص) پیش آیید» [5] .


[1] تـاريـخ الطـبـري، ج 3، ص 322؛ و ر.ك: الكـامـل فـي التـاريـخ، ج 3، ص 289 ـ 290؛ انـسـاب الاشـراف، ج 3، ص 399؛ مـثـيـرالاحـزان، ص 61؛ اللهـوف، ص 160. در بـرخـي مـنـابـع بـه جـاي يـزيـد بـن مـعـقـل، يـزيـد بـن مـغـفل نوشته شده است. طبري در ادامه روايت خود مي نويسد: عفيف گفت: گويي «عبدي» را مي بينم كه از زمين برخاسته، خاك از قبايش مي تكاند و مي گويد: اي بـرادر ازدي، چنان احساني درباره ي من كردي كه هرگز فراموش نمي كنم!... چون كعب بن جابر برگشت، نوار بنت جابر، همسر يا خواهرش، به او گفت: آيا با پسر فاطمه دشـمـني كردي و سرور قاريان را كشتي؟ به خدا سوگند تو گناهي بس ‍ بزرگ انجام داده اي و من هرگز يك كلام با تو سخن نخواهم گفت!

كعب بن جابر در پاسخ او اشعاري گفت و طي آن او را نكوهش كرد و به ستايش و تعريف از خود پرداخت و بر دوستي يزيد بن معاويه تأكيد ورزيد! و به رقم آن در همين اشعار در مدح امام و يارانش گفته است:

از آن هنگام كه من به سن بلوغ رسيده ام نه در زمانشان و نه پيش از آن، همانند آنها نديده ام.

در هـنـگـام نـبـرد ضربت شمشيرشان سخت كوبنده است، بدانيد كه هركس در پي دفاع از شـرافـتـش بـاشـد كـوبـنـده اسـت. در حـالي كـه بـدون زره در مـقـابـل شـمـشـيـر و نـيزه شكيبايي ورزيدند و به دفاع و مبارزه پرداختند، گرچه سودي نداشت!.

[2] ر.ك: مناقب آل ابي طالب، ج 4، ص 100. اين مطلب خلاف مشهوري است كه در روايت طبري آمده است مبني بر اينكه كشنده برير، كعب بن جابر بن عمرو ازدي ملعون بود.

[3] پـيـش از ايـن ديـديـم كـه بـنـا به روايت ابن شهر آشوب در المناقب (ج 4، ص 113) عبداللّه بن عروه ي غفاري از شهيدان حمله ي نخست بود. در آنجا يادآور شديم كه كساني از مـورخـان نـوشـتـه انـد كـه او و بـرادرش عـبـدالرحـمـن در حال مبارزه كشته شدند.ر.ك: امالي، صدوق و نيز ابصار العين، ص 767.

[4] أمالي، صدوق، ص 136 ـ 137، مجلس 30، حديث شماره 1.

[5] تسلية المجالس، ج 2، ص 283؛ البحار، ج 45، ص 15.